جدول جو
جدول جو

معنی پی تاگر - جستجوی لغت در جدول جو

پی تاگر
(گُ)
نام غیبگوئی برادر آپولودور آم فی پولیس، مشاق قشون بعهد اسکندر. (ایران باستان ج 2 ص 1930 و 1919)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیداگر
تصویر پیداگر
آشکار کننده، ظاهر کننده
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
از مردم لاسدمون، از سرداران یونانی و فرمانده سی وپنج کشتی که در ایسوس به کورش اصغر ملحق شد. (ایران باستان ج 2 ص 1005)
فرزند اواگراس، از سرداران یونان. (ایران باستان ج 2 ص 1125)
لغت نامه دهخدا
نام نوعی عقاب باشد با دم سفید
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
گنج، خزینه ای که بنا بروایت دینکرت گشتاسب یا دارا پسر دارا اوستا کتاب مقدس زرتشتیان را در دو نسخه بر یکصدوبیست هزار پوست گاو با مرکب طلا نویسانده یکی را در این گنج و دیگری را در خزینۀ استخر (دژنپشت) سپرد و چون اسکندر قصر شاهان را آتش زد، نسخۀ آخری را بسوخت و نسخۀ اولی را از گنج شاپیگان بیرون آورده امر کرد مطالبی از آن را که راجع به طب و نجوم بود به یونانی ترجمه کردند و سپس آن را هم بسوخت و اوستای زمان ساسانیان در قرون بعد از سینه ها جمع آوری شد، (ایران باستان چ مشیرالدوله ج 2 صص 1516 - 1517) (مزدیسنا وتأثیر آن در ادبیات فارسی تألیف دکتر معین ص 4)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از آلات موسیقی، رجوع به سه تار و ستار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیداگر
تصویر پیداگر
ظاهر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
دنباله دار. یا گندم و آرد پی دار. که ریع بسیار دارد صاحب ریع. یا گوشت پی دار. دارای قوت دارای پی و عصب
فرهنگ لغت هوشیار
پس روی متابعت تبعیت اقتدا اقتفا: آنچه شرط شده بر من (مسعود) درین بیعت از وفا و دوستی و نصیحت و پیروی و فرمانبرداری و همراهی و جد و جهد عهد خداست
فرهنگ لغت هوشیار
بانگی که به واسطه ی آن شب پا، فرا رسیدن نیمه ی شب را به دیگر.، چاق پرمایه
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار، عقب تر
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت پوسیده
فرهنگ گویش مازندرانی